سيره ي نبوي بهترين الگوي جامعه ي اخلاقي

چگونه بايد در محيط مدرسه احترام به افكار ديگران و اخلاق و ادب را تمرين كنيم؟

سيره ي نبوي بهترين الگوي جامعه ي اخلاقي

۷۷ بازديد

چكيده 

كاركرد الگو بودن پيامبر (ص)از جهت معرفت شناختي، اقناع ذهني و از لحاظ روانشناختي، اقناع عاطفي است و اين دو كاركرد امروزه بر عهده ي كساني است كه انتساب بيش تري به دين دارند. جذابيت پيامبر (ص) در وهله ي اول در اخلاق اجتماعي ايشان بود. همين اخلاق، محل تجلي عمومي ترين جذابيت ها و ارزش هاي انساني است و امروزه حتي دليلي بر حقانيت خود دين نيز تلقي مي شود. به همين سان جذاب ترين ويژگي براي الگو شدن يك جامعه، اخلاقي بودن آن است. جامعه ي اخلاقي، جامعه اي است كه بستر مناسبي را براي عمل اخلاقي فراهم مي كند. اين جامعه اثر مطلوبي نيز بر همبستگي اجتماعي دارد. زيباترين الگو براي اخلاق در جامعه ي اسلامي، اخلاق پيامبر اكرم (ص) است. 

واژگان كليدي : الگو (pattern)، اخلاق ديني (religious cthic)

«لَقَد كانَ في رَسولِ اللهِ أُسوَهَ حَسَنَه لِمَن كانَ يرجوا اللهِ وَ اليُومَ الآخِرِ و ذِكرِ الله كَثيراً »(احزاب، 21) . 

در اين آيه اسوه بودن پيامبر (ص) براي اهل ايمان مطرح شده است ؛ آن هم نه هر كس كه مؤمن اسمي است، بلكه كساني كه قلباً ايمان آورده اند، كساني كه به خدا و روز جزا اميد و تعلق خاطر دارند و خداوند را بسيار ياد مي كنند. در اين مورد پرسش هايي قابل طرح است: 

اثر و كاركرد اسوه و الگو بودن پيامبر (ص) چيست ؟ 

پيامبر (ص) و يا مومنان در اين زمان، در چه جنبه هايي الگو و اسوه هستند يا مي توانند باشند ؟ 

آيا در پيامبر (ص) ويژگي و خصوصيتي وجود داشت كه براي مردم بي ايمان جالب باشد و الگو قرار بگيرد؟ 

كدام ويژگي جامعه ي ديني شانس بيش تري دارد تا سرمشق جوامع ديگر واقع شود ؟ 

جامعه ي اخلاقي چگونه جامعه اي است ؟ 

چگونه مي توان با عمل غير اخلاقي در جامعه، مقابله كرد ؟ 

كدام اخلاق و كدام الگو را براي تأسيس جامعه ي اخلاقي اساس قرار دهيم؟ 

در اين مقاله براي دادن پاسخ به اين پرسش ها بيش تر از منظر و نگاه برون ديني استفاده شده است.

 

1- اثر و كاركرد اسوه و الگو بودن پيامبر (ص) چيست ؟ 

در مورد اين سوال، يك پاسخ اين است كه سرمشق و مقتدا بودن پيامبر (ص) براي اقناع ذهني پيروان است (كاركرد اول)، يعني آنها با عطف نظر به پيامبر (ص) و تأسي به او بهتر مي فهمند كه چگونه بايد باشند و چگونه بايد عمل كنند، تا به مقصد نهايي برسند. 

به علاوه، فردي كه به آنچه مي آموزد، خود عمل مي كند، حضور وي در ميان مردم، باورپذيري آموزه هايش را، از لحاظ معرفت شناختي، تسهيل مي نمايد (كاركرد دوم). 

اين ها كاركردهاي مهمي هستند، ولي به نظر مي رسد نفس وجود الگو در ميان پيروان، كاركرد بسيار مهم ديگري نيز دارد و آن اقناع عاطفي ديگران است (كاركرد سوم). 

انتخاب طريق كردن در يك خط مشي خاص كه در- ابتدا در - نظر كساني كه مي خواهند، ايمان بياورند، با مخاطراتي همراه است و كم ترين خطر آن هدر دادن عمر و برآورده نشدن نيازها و خواسته هاي انساني ايشان است، براي نوع مردم دشوار است. وجود كسي كه اين راه را مي پيمايد- ولو هنوز نيل به نتيجه ي نهايي مشهود نباشد - خصوصاً هنگامي كه رفتار وي با اطمينان و ايمان همراه است، انتخاب و پيمودن راه را براي ديگران آسان مي كند. نوع انسان ها براي قدم گذاردن در راهي كه ناآزموده است و مشكل مي نمايد، از لحاظ روانشناختي نيازمند تكيه گاه و همراه هستند. 

وجود همين كاركردها، خصوصاً كاركردهاي دوم و سوم، است كه حضور و وجود الگو را در بين مردم براي همه ي زمان ها امري مهم و ضروري جلوه مي دهد. اين مطلب يكي از حكمت هاي استمرار امامت در مذهب تشيع محسوب شده و بنيان پيدايش مفهوم «حجت» در ادبيات ديني شيعه است. در عصر غيبت اين مسووليت بيش تر متوجه كساني است كه انتساب بيش تري به دين دارند. انتقال اطلاعات و دانش هر چند مهم و لازم است، ابداً كافي نيست. آنچه 

خصوصاً در شرايط فعلي مهم تر مي نمايد، وجود و حضور الگوهاي عيني، صميمي و مردمي است تا كار مقايسه و الگوپذيري را تسهيل نمايد. در اين جا به پرسشي ديگر مي رسيم. 

 

2) پيامبر (ص) و يا مومنان در اين زمان، در چه جنبه هايي الگو و اسوه هستند، يا مي توانند باشند؟ 

ايمان مقوله اي قابل شدت و ضعف است. بر اين اساس مؤمن، بر حسب مرتبه ي ايمانش مي تواند هم الگو براي ديگران باشد و هم از مؤمنين ديگر الگوپذيري داشته باشد. 

اگر كساني كه مي خواهند سرمشق بگيرند، مؤمنان هستند - كه منطوق آيه نيز همين است - مسلم است كه دامنه ي الگوپذيري گسترده مي شود. از نگاه درون ديني، توصيه ي قرآن در آيه ي فوق متوجه همه ي كساني است كه به خدا و روز جزا اعتقاد و اميد دارند. اينان براي رسيدن به اهداف نهايي بايد پيامبر (ص) را در زندگي سرمشق قرار دهند و مثلاً سعي كنند در باورها، عواطف، انگيزه ها و رفتار، خود را تا جايي كه ممكن است، شبيه او بسازند. در عين حال مفهوم آيه، الگو بودن حضرت را از نگاه بيرون ديني براي غير مومنان نفي نمي كند. 

البته اين كه اول، اعتقاد و باور به آموزه ها حاصل مي شود و بعد علاقه و الگوپذيري را به دنبال خود مي كشد يا جريان به عكس صورت مي گيرد و يا به گونه ي ديگري اتفاق مي افتد، خيلي روشن نيست. مكانيسم رواني در اين گونه موارد در افراد مختلف، بسيار متفاوت است. گاهي ممكن است اول ايده و ارزش ها دروني شوند و اعتقاد و باور به آموزه ها حاصل شود و بعد تبعيت و الگوپذيري را به دنبال بياورند، ولي اغلب و در بيش تر مردم جريان به عكس است؛ ابتدا كشش و جاذبه نسبت به شخصي حاصل مي شود و بعد افراد به جهت همان جاذبه، در پي همانند سازي با شخص محبوب، ايده ها و ارزش هاي او را مي پذيرند. قابليت قبول، كشش و جاذبه ي پيام دهنده، نقش موثري در فرايند متقاعد سازي پيام گيران دارد(1). در عمل، واقعيت، آميزه اي از اين 

مكانيسم هاست. آنچه مهم است، توجه به چند پرسش است كه كاملاً به هم مربوط هستند و در واقع از يك چيز مي پرسند: 

 

3) قبل از اين كه اطرافيان پيامبر (ص) به ايشان و كلمات ايشان ايمان بياورند، آيا پيامبر (ص) براي مردم داراي جذابيت بود؟ آيا در حضرت (ص) ويژگي و خصوصيتي وجود داشت كه براي مردم بي ايمان جالب باشد و الگو قرار بگيرد و همان ويژگي در تأليف قلوب ايشان و همانندسازي با پيامبر (ص) موثر افتاده باشد؟ آيا اكنون مؤمنان مي توانند براي كساني كه به دين و يا خصوص دين اسلام، ايمان ندارند، و يا ايمان آنها ناقص و ضعيف است، الگو باشند؟ آن كدام ويژگي است كه مؤمنان را، حتي براي غير مؤمنان، سرمشق قرار مي دهد و احتمالاً در جلب نظر آنها به سوي ايمان مذهبي موثر است ؟ 

جواب اين سوال ها يك چيز است؛ اخلاق ديني. بدون اين كه در اين جا نيازي به تعريف دين و اخلاق و بحث در رابطه ي اين دو داشته باشيم، خيلي ساده، مقصود ما از اخلاق ديني، عملكردها، سفارشات و توصيه هايي است كه از پيامبر (ص) و ائمه ي معصوم (ع) در مورد ويژگي هاي رواني (صفات نفساني) و تجليات رفتاري آنها در منابع ديني منعكس شده است ( هر رفتاري را نمي توان لزوماً تجلي صفتي نفساني دانست ولي به عكس ويژگي هاي رواني معمولاً داراي تجليات رفتاري هستند). 

آنچه در زمان پيامبر (ص) در وهله ي اول در وجود حضرتش براي مردم جذاب بود و شايستگي تبعيت داشت و زمينه را نيز براي پذيرش كل دعوت ايشان آماده تر مي نمود، اخلاق و خصوصاً نحوه ي برخورد ايشان با ديگران بود (يعني اخلاق روابط اجتماعي). 

به طور كلي اخلاق را مي توان به اخلاق فردي و اخلاق اجتماعي تقسيم نمود. در اخلاق فردي رابطه ي انسان با خدا و با خود مطرح مي شود و در اخلاق اجتماعي رابطه ي وي با ديگران. يكي از مهم ترين علل موفقيت رسول اكرم (ص) در انجام آن رسالت عظيم و آسماني، خوي نرم و ملايم آن حضرت بود. در 

رفتار با مردم بسيار بردبار و حليم بود و نسبت به آنها حسن رفتار و حسن ظن داشت، به طوري كه با اخلاق كريمه و مهر و محبت بي شائبه، جان ها را شيفته ي خود مي ساخت، تا آنجا كه توانست در جامعه ي منحط عربستان آن روز، انسان هايي را تربيت كند كه هر كدام الگويي براي انسانيت و حجتي براي اثبات اصالت اين آيين آسماني به شمار روند. 

خدا درباره ي خلق و خوي آن حضرت در قرآن خطاب به پيامبر مي فرمايد: « إنك لعلي خلق عظيم »، همانا تو بر خلقي عظيم آراسته اي (قلم، 5). « فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فطا غليظ القلب لا نفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم في الأمر»؛ اي پيامبر به موجب رحمت و لطف الهي، تو نسبت به مردم مهربان بوده و اخلاق نرم و ملايمي داري و اگر خشن و سخت دل بودي و اخلاق درشتي داشتي، همه از گرد تو پراكنده مي شدند، پس ايشان را عفو كن و براي ايشان طلب آمرزش نما و در كارها با ايشان مشورت كن (آل عمران، 159). 

سيره ي همه ي انبياء (ع) بر همين منوال بوده است كه همواره با مردم به ملايمت و مهرباني رفتار مي كردند. همچنان كه در مورد اعزام حضرت موسي (ع) و برادرش (ع) براي هدايت فرعون خداوند متعال فرمود: « فقولا له قولاً لينا لعله يتذكر أويخشي»؛ با فرعون نرم و ملايم سخن بگوييد، شايد در اثر سخنان نرم شما، متذكر حقايق شود يا از عذاب الهي بهراسد (طه ، 44). 

اكنون نيز چنين است؛ بي طرف ترين و يا به تعبير ديگر عمومي ترين جذابيت دين، اخلاق اجتماعي ديني است، زيرا بر عمومي ترين ارزش هاي انساني مبتني است. به علاوه متخلق شدن به اخلاق ديني، عملي ترين و مشهودترين پيامبر دينداري است. بنابراين از حيث، اخلاق ديني لااقل از دو جهت داراي اهميت است كه اين دو جهت را قدري بيش تر توضيح مي دهم: 

اولاً از نگاه بيرون ديني، ارزش هاي مشترك انساني بيش تر از همه در اخلاق ديني تجلي يافته اند. البته وجود تنوع اخلاقي در اديان و فرهنگ هاي مختلف قابل انكار نيست. هر چند برخي معتقدند كه اين تنوعات به اموري غير از اصول

اخلاقي پايه و ارزش هاي مشترك انساني بر مي گردد، (2) 

آنچه در اين ميان مسلم است اين است كه در اخلاق روابط اجتماعي، چون هر شخص عملاً خود، طرف رابطه قرار مي گيرد، اختلاف كم تري در قواعد اخلاقي مشاهده مي شود. اين است كه مي گوييم مناسب ترين جايگاه جذابيت هاي عمومي و مشترك در دين، اخلاق ديني است. در مقابل، ساير تعليمات دين مثل باورهاي جهان شناختي يا فقهي، مناسكي، حقوقي، اقتصادي و يا سياسي، هيچ كدام تا كنون عملاً به اندازه ي اخلاق ديني مقبوليت عام - با قطع نظر از تدين به دين خاص - پيدا نكرده اند. يك شاهد براي اين مطلب، رويكرد انديشمندان و دولت هايي با جهان بيني ها و باورهاي حقوقي، اقتصادي و يا سياسي سكولار، به ترغيب اخلاق و معنويت در بين مردم است. 

ثانياً بعد از گذشت دوران طولاني از آغاز تشكيك در دانسته ها و معلومات نظري و طرح جدي نسبيت باوري در فلسفه و معرفت شناسي غرب، انسان امروزي، خسته از براهين انتزاعي و مجادلات نظري در صدق و كذب گزاره هاي ديني، بيش تر به آثار و ثمرات اين جهاني دين براي زندگي خود مي انديشد و چه بسا وجود كاركردهاي دنيوي و مطلوب دينداري را ملاكي براي حقانيت خود دين تلقي كند. اين مطلب نيز اهميت اخلاق ديني را آشكار مي كند. تخلق به اخلاق ديني مي تواند يك پيامد اين جهاني و مطلوب براي دينداري محسوب شود. 

حاصل از اين كه از ويژگي هاي مختلف انسان ديندار، اخلاق، بهتر ا ساير خصوصيات، زمينه ي الگوپذيري ديگران را مهيا مي كند. كشش و جاذبه اي كه زيبايي هاي اخلاقي انسان مؤمن در ديگران ايجاد مي كند، همانندسازي با او در ساير خصوصيات و ايده ها را آسان مي گرداند. 

پرسش قبل در سطح فردي مطرح شد، همين پرسش را مي توانيم در سطح كلان اجتماعي نيز مطرح كنيم. 

 

4- كدام ويژگي جامعه ي ديني شانس بيش تري دارد تا سرمشق جوامع ديگر واقع شود ؟ 

پاسخ شبيه و متناسب همان پاسخ قبلي است؛ اخلاق. به همان دلايلي كه بيان شد، جامعه ي اخلاقي بيش ترين كشش و جاذبه را براي اكثر انسان ها با ايده ها و ارزش هاي متفاوت دارد. ولي پرسش مهم تر اين است كه ؛ 

 

5) جامعه ي اخلاقي چگونه جامعه اي است ؟ 

جامعه، صرفاً تجمع افرادي كنار هم نيست تا بگوييم جامعه ي اخلاقي زماني محقق مي شود كه افراد تشكيل دهنده ي آن، همگي يا اكثراً، اخلاقي باشند. از تجمع انسان ها واقعياتي به وجود مي آيند كه در عين اين كه با فرد و باورها و كنش هاي فردي ربطي وثيق دارند، در زندگي يك فرد تنها ( بدون وجود جامعه ي انساني) قابل تصور نمي باشند. (3)

برخي از اين واقعيات مهم اجتماعي عبارتند از، هنجار اجتماعي (شامل آداب و رسوم، عادات اجتماعي، قوانين و مقررات، ارزش ها و ...)، موقعيت اجتماعي، نقش و پايگاه اجتماعي، نهاد اجتماعي، ساختار و نظام اجتماعي و غير اين ها كه در جاي خودش تعريف شده اند. 

جامعه ي اخلاقي، جامعه اي است كه علاوه بر سيطره ي فرهنگي و اخلاقي بر آن، ساختار نظام اجتماعي اش به گونه اي تنظيم شده باشد كه بستر مناسبي را براي كنش اخلاقي فراهم آورد؛يعني اگر فردي بخواهد از روي اراده و اختيار، به نحو اخلاقي عمل كند، زمينه براي وي آماده باشد. به عكس جامعه ي غير اخلاقي جامعه اي است كه زمينه ي اجتماعي كنش غير اخلاقي در آن فراهم باشد. در جامعه ي اخلاقي، نه فعل و ترك اخلاقي و نه فعل و ترك غير اخلاقي هيچ كدام از حيطه ي اراده و اختيار آدمي خارج نيست. انسان ها در چنين جامعه اي مجبور يا مضطر به فعل يا ترك اخلاقي يا غير اخلاقي نيستند، بلكه مي توانند آزادانه انتخاب و گزينش كنند. آنچه در جامعه ي اخلاقي به نفع اخلاق وجود دارد، يكي تشويق و ترغيب به سوي اخلاق است و ديگري زمينه اي مناسب و روان براي اخلاق. اين حرف بسيار كلي است، ولي مي توان از آن ضابطه اي را استخراج نمود.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.